داستان جذاب سه ميهمان ناخوانده, داستان جالب سه ميهمان ناخوانده, داستان جديد سه ميهمان ناخوانده

۱۱۰ بازديد

سه ميهمان ناخوانده ...

زني هنگام بيرون آمدن از خانه، سه پيرمرد با ريش هاي بلند سفيد را ديد كه جلوي در نشسته اند.
زن گفت: هر چه فكر مي كنم شما را نمي شناسم؛ اما بايد گرسنه باشيد. لطفا" بياييد تو و چيزي بخوريد.
آنها پرسيدند: آيا همسرت در خانه است؟
زن گفت: نه.
آنها گفتند: پس ما نمي توانيم بياييم.
غروب، وقتي مرد به خانه آمد، زنش براي او تعريف كرد كه چه اتفاقي افتاده است.
مرد گفت: برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان كن.
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت كرد. اما آنها گفتند: ما نمي توانيم باهمديگر وارد خانه بشويم.
زن پرسيد: چرا؟ 

 
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك كنيد


داستان سه ميهمان ناخوانده ...، داستان جديد، داستان كوتاه، داستان مفيد، داستان جذاب داستان سه ميهمان ناخ، سه ميهمان ناخوانده ...، داستان جالب سه ميهمان ناخوانده، داستان جذاب سه ميهمان ناخوانده، داستان مفيد سه ميهمان ناخوانده، داستان كوتاه سه ميهمان ناخوانده

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.