داستان جديد عاشق ساده دل, داستان كوتاه عاشق ساده دل, داستان جذاب عاشق ساده دل, داستان جالب عاشق ساده دل

۱۰۲ بازديد

داستان عاشق ساده دل
جواني ساده ناگهان مجذوب دختركي شد، او نتوانست نگاهش را از وي بردارد، لحظاتي به طور مداوم به او نگاه كرد. عشق دخترك در دل وي افتاد. او كه براي خواندن نماز به مسجد رفته بود، مسجد را ترك كرد و به در خانه دخترك رفت.
پس از در زدن، پدر دخترك در را باز كرد. جوان خود را معرفي كرد و ماجرا را گفت او از دخترك صاحب خانه خواستگاري كرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام كرد و گفت: با توجه به جايگاه و شهرت شما، بنده هم موافق ازدواج شما هستم اما مشكلي وجود دارد و آن هم اين است كه ما كافرهستيم.
جوان كه فريب شيطان را خورده و كاملا عاشق شده بود فورا گفت: مشكلي نيست، بنده هم كافر مي‌شوم. بلافاصله هم خروج خود از اسلام را اعلام كرد و كافرشد.
سپس پدر دخترك گفت: البته قبل از ازدواج بايد با دخترم هم ديدار كني تا شايد او هم شرطي براي ازدواج داشته باشد. جوان موافقت كرد و پيش دخترك رفت. دخترك كافر از جوان خواست كه براي اثبات عشق‌اش به او، جرعه اي شراب بنوشد. جوان كه فريب خورده بود فورا پذيرفت و جرعه اي كه برايش آورده بودند را خورد. 

براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك كنيد

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.