داستان جالب چهار فصل زندگي، داستان چهار فصل زندگي

۱۲۳ بازديد

 داستان جالب چهار فصل زندگي..
 
مردي چهار پسر داشت. آنها را به ترتيب به سراغ درخت گلابي اي فرستاد كه در فاصله اي دور از خانه شان روييده بود. پسر اول در زمستان، دومي در بهار، سومي در تابستان و پسر چهارم در پاييز به كنار درخت رفتند.داستان جالب چهار فصل زندگي..

سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست كه بر اساس آنچه ديده بودند درخت را توصيف كنند. پسر اول گفت: «درخت زشتي بود، خميده و درهم پيچيده.» پسر دوم گفت: «نه… درختي پوشيده از جوانه بود و پر از اميد شكفتن.»

پسر سوم گفت: «نه… درختي بود سرشار از شكوفه هاي زيبا و عطرآگين… و با شكوه ترين صحنه اي بود كه تا به امروز ديده ام.» پسر چهارم گفت: «نه!!! درخت بالغي بود پربار از ميوه ها… پر از زندگي و زايش!»

 


براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك كنيد

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.